ناگهان حافظه ام چنان بر من اوار شد . كه نقش زمين شدم . و دستهايم گم شد. من از جمعه آموخته ام كه باید سکوت کنم و صبر پیشه کنم تا شنبه بگذرد. یکشنبه باید کفشهای کهنه ام را به پا کنم و در کوچه ها بگردم بدنبال چه ؟ نمی دانم ! باید دوشنبه را با دستهای گمشده آرام طی کنم . و تا همه ي سه شنبه ها نفهمم دستهام کجاست . اخرین بار كه دستهايم را ديدم به گمانم چهار شنبه بود جهان داشت از دستهای من می گریخت. دستهايم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آشپزی قالب وردپرس آگهی استخدامو نیازمندی ها Positive Think Tank احسان ASIAMUSIC MAHDYAR RNG Shabahang Gifs and Pics ミ دنیای عکس متحرک شباهنگ